میخوام یه
اعترافی بکنم . من با حمید خوابیدم . صداش نه میلرزه و نه ترسی تو چشماش دیده میشه . فقط نگاهش میکنم . حقیقتی رو که خودم مدتهاست میدونم اون به زبون آورده .نگاهم رو از روی بدن بدون فرمش به سمت صفحه تلویزیون میگردونم . نمیدونم و اصلا هم برام مهم نیست داره چی پخش میشه . سیگاری روشن مبکنم و پک عمیقی میزنم . از کنارم بلند میشه و شورت و سوتینشو بر میداره و از اتاق میره بیرون . صدای گریه اش همینطور که دور میشه اوج میگیره . چقدر این سیگار بد طعمه . باید عوضش کنم . عشق کمر به پایین...
ادامه مطلبما را در سایت عشق کمر به پایین دنبال می کنید
برچسب : نویسنده : urolover بازدید : 99 تاريخ : پنجشنبه 8 دی 1401 ساعت: 12:27